English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7373 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to vindicate a religion U دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
improbity U بی دیانتی نا پاکی
samisch variation U واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
schleman defence U دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
russian defence U دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to work off U بفروش رساندن اب کردن
put in U مداخله کردن رساندن
implead U دفاع کردن
fend U دفاع کردن
pleaded U دفاع کردن
advocate U دفاع کردن
to stick up for U دفاع کردن از
to defend [from] U دفاع کردن [از]
advocated U دفاع کردن
advocates U دفاع کردن
advocating U دفاع کردن
answers U دفاع کردن
deraign U دفاع کردن
answering U دفاع کردن
say a good word for U دفاع کردن
answered U دفاع کردن
answer U دفاع کردن
propugn U دفاع کردن از
defend U دفاع کردن
makki U دفاع کردن
plead U دفاع کردن
defending U دفاع کردن
defends U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن از
buckler U دفاع کردن
defended U دفاع کردن
defend U دفاع کردن از
defended U دفاع کردن از
ward off U دفاع کردن
to make a d. U دفاع کردن
asserting U دفاع کردن از
asserts U دفاع کردن از
asserted U دفاع کردن از
pleads U دفاع کردن
defends U دفاع کردن
assert U دفاع کردن از
wind up <idiom> U به پایان رساندن ،تسویه کردن
marring U زیان رساندن معیوب کردن
accomplishing U بانجام رساندن وفا کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
injures U زخمی کردن ضرر رساندن
injuring U زخمی کردن ضرر رساندن
incommode U ازار رساندن گیج کردن
accomplishes U بانجام رساندن وفا کردن
processes U بانجام رساندن تمام کردن
injure U زخمی کردن ضرر رساندن
accomplish U بانجام رساندن وفا کردن
marred U زیان رساندن معیوب کردن
impairing U زیان رساندن معیوب کردن
impaired U زیان رساندن معیوب کردن
impairs U زیان رساندن معیوب کردن
impair U زیان رساندن معیوب کردن
mar U زیان رساندن معیوب کردن
bay U دفاع کردن درمقابل
bayed U دفاع کردن درمقابل
baying U دفاع کردن درمقابل
bays U دفاع کردن درمقابل
parry U سد کردن دفاع مستقیم
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
defenses U دفاع کردن استحکامات
assert oneself U از حق خود دفاع کردن
parries U سد کردن دفاع مستقیم
breasts U باسینه دفاع کردن
champions U مبارزه دفاع کردن از
championing U مبارزه دفاع کردن از
defence U دفاع کردن استحکامات
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
to keep at bay U دفاع کردن درمقابل
defense U دفاع کردن استحکامات
champion U مبارزه دفاع کردن از
breast U باسینه دفاع کردن
parried U سد کردن دفاع مستقیم
championed U مبارزه دفاع کردن از
assist U حضور بهم رساندن توجه کردن
help U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helped U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
publicised U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicises U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
assisted U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting U حضور بهم رساندن توجه کردن
publicized U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
helps U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
publicizing U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizes U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicising U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
assists U حضور بهم رساندن توجه کردن
bield U شجاع شدن دفاع کردن
to defend oneself [against] U از خود دفاع کردن [درمقابل]
detachment parry U دفاع با دور کردن شمشیرحریف
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
eot geo reo U باز کردن دفاع ضربدری
to palm off a thing on aperson U چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
one on one U دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense U دفاع وزارت دفاع
vindicated U دفاع کردن از محقق کردن
vindicates U دفاع کردن از محقق کردن
vindicating U دفاع کردن از محقق کردن
vindicate U دفاع کردن از محقق کردن
blocking U سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense U دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
understands U رساندن
bringing U رساندن به
brings U رساندن به
convey U رساندن
conveyed U رساندن
conveying U رساندن
conveys U رساندن
understand U رساندن
supplied U رساندن
implies U رساندن
bring U رساندن به
supply U رساندن
imply U رساندن
supplying U رساندن
implying U رساندن
harming U اسیب رساندن
harmed U اسیب رساندن
to carry to excess U بحدافراط رساندن
minimised U به حداقل رساندن
cater U اذوقه رساندن
minimizes U به حداقل رساندن
minimising U به حداقل رساندن
harms U اسیب رساندن
to go through with U به پایان رساندن
get over U به پایان رساندن
forward U فرستادن رساندن
to get oven U به پایان رساندن
minimize U به حداقل رساندن
minimized U به حداقل رساندن
minimizing U به حداقل رساندن
minimises U به حداقل رساندن
harm U اسیب رساندن
benefited U :فایده رساندن
utilised U بمصرف رساندن
utilises U بمصرف رساندن
utilising U بمصرف رساندن
utilize U بمصرف رساندن
utilizes U بمصرف رساندن
utilizing U بمصرف رساندن
mature U بحدبلوغ رساندن
do away with <idiom> U به پایان رساندن
follow through <idiom> U به پایان رساندن
get done with U به پایان رساندن
hand down U بتواتر رساندن
outwork U بانجام رساندن
martyr U به شهادت رساندن
martyrs U به شهادت رساندن
to top off U بپایان رساندن
imbody U جا دادن رساندن
consummating U بپایان رساندن
consummates U بپایان رساندن
consummated U بپایان رساندن
matures U بحدبلوغ رساندن
consummate U بپایان رساندن
mar U اسیب رساندن
marred U اسیب رساندن
marring U اسیب رساندن
assassinating U به قتل رساندن
assassinating U بقتل رساندن
assassinates U به قتل رساندن
play out U بپایان رساندن
benefit U :فایده رساندن
murders U به قتل رساندن
murdering U به قتل رساندن
murdered U به قتل رساندن
murder U به قتل رساندن
hurt U ازار رساندن
hurting U ازار رساندن
hurts U ازار رساندن
benefiting U :فایده رساندن
profit U فایده رساندن
intimate U مطلبی را رساندن
to deliver a message U پیغامی را رساندن
assassinates U بقتل رساندن
assassinated U به قتل رساندن
assassinated U بقتل رساندن
assassinate U به قتل رساندن
assassinate U بقتل رساندن
grig U ازار رساندن
profited U فایده رساندن
intimating U مطلبی را رساندن
intimates U مطلبی را رساندن
intimated U مطلبی را رساندن
get through U به پایان رساندن
carry into effect U به انجام رساندن
carry out U به انجام رساندن
to put to proof U به تجربه رساندن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2make the case? به فارسی چی میشه
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com